استاد شهيد در اين باره مي نويسد: «يكي از مسايل مهم در باب رهبري و امامت مخصوصاً به مفهوم اسلامي امامت اين است كه وظيفه ي به اصطلاح روشنفكر چيست؟ آيا وظيفه ي روشن فكر و مسئوليت روشن فكر فقط منعكس كردن ناهمواري ها و ناهنجاري ها و بيدار كردن شعور طبقات محروم و توده است و ديگر جامعه خود به خود و ديالكتيكي وار حركت مي كند؟ يا نه ... در صفحات آخر جزوه ي «از كجا آغاز كنيم؟» بحث مفصلي تحت عنوان مسؤوليت و رسالت روشنفكر را طرح كرده و در صفحه 39 مي گويد: «مسؤوليت روشنفكر به طور خلاصه انتقال ناهنجاري هاي درون جامعه به احساس و خودآگاهي مردم آن جامعه است، ديگر جامعه خود حركتش را انجام خواهد داد» ... چنين فرض شده است كه روشنفكر مسؤوليتي از نظر رهبري جامعه ندارد، تضاد و ديالكتيك خود راه خود را انتخاب مي كند. وظيفه ي روشنفكر منعكس كردن تضادهاست و به عبارت ديگر برانگيختن طبقات محروم است عليه طبقات حاكم و آن چه در چند سطر بعد مي گويد: «تعيين راه حل و ايده آل هاي مشترك براي جامعه و بخشيدن يك عشق و ايمان مشترك ... بر ضد اين مطلب است كه جامعه خود حركتش را انجام مي دهد.» (امامت و رهبري – انتشارات صدرا – ص 23-24)
در كتاب «شهيد مطهري افشاگر توطئه ...» به نقل از استاد مطهري عباراتي تحت عنوان «اساسي ترين تفاوت ميان پيامبران و روشنفكران» آمده است كه ما ماخذ آن را نيافتيم و از همان جا نقل مي كنيم: «اساسي ترين تفاوت (ميان پيامبر و روشنفكر) در اين است كه پيامبر مي كاود و نيروهاي فطري بشر را بيدار مي كند و شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسان ها را مشتعل مي نمايد. پيامبر، خود را مذكر (يادآور = بيدار كننده) مي خواند، حساسيتي در برابر كل هستي در انسان مي آفريند، خودآگاهي خود را نسبت به كل هستي به مردم خود منتقل مي سازد اما روشنفكر، حداكثر شعور اجتماعي افراد را بيدار و آنها را با مصالح ملي يا طبقاتي شان آگاه مي سازد.» (علي ابوالحسني (منذر) – شهيد مطهري افشاگر توطئه ... - دفتر انتشارات اسلامي – ص 397)
در پايان اين سير كوتاه در آثار استاد مطهري درباره ي روشنفكران و پيش از آن كه نكاتي را از خود بيفزاييم، بجاست كه خلاصه ي نظر ايشان را درباره ي روشنفكران مسلمان به نقل از مقدمه ي كتاب «استاد مطهري و روشنفكران» بياوريم:
«در حال حاضر خوش بختانه طبقه اي نو به وجود آمده اند كه از طرفي در فرهنگ جديد غربي پرورش يافته اند و از طرف ديگر مطالعات و علايق اسلامي دارند و اسلام را با معيارهاي جديد عرضه مي دارند و طبعاً مورد استقبال نسل جوان كه بالفطره مسلمانند و از طرف ديگر مجذوب معيارهاي غربي مي باشند، قرار مي گيرند. درباره ي اين طبقه كه در حال تكثير و افزايش اند نيز نظريات افراطي و تفريطي ابراز مي شود و مكرر نظر مرا در اين موضوع خواسته اند. اين بنده لازم مي دانم نظر خود را درباره ي اين موضوع از نظر روابط حسينيه {ارشاد} با اين طبقه ابراز دارم، زيرا اين طبقه امروز به صورت يك مسأله ي اجتماعي درآمده اند. من با استفاده از اين طبقه موافق مشروطم. در گذشته مؤسسه ي حسينيه ي ارشاد با پيش نهاد و موافقيت اين جانب از وجود اين طبقه استفاده كرده است. اين طبقه مي تواند حلقه ي ارتباط فرهنگ غربي و فرهنگ اسلامي واقع شوند ولي مشروط به اين كه برنامه هايي كه به وسيله ي اين طبقه اجرا مي شود تحت نظارت و كنترل دقيق افرادي باشد كه در فرهنگ اسلامي پرورش يافته اند و در علوم اسلامي اعم از تفسير و فقه و اصول و كلام و فلسفه و ادبيات تخصص يافته اند و اگر اين نظارت به طور دقيق و جدي صورت نگيرد زيان اين گونه افراد و برنامه هايي كه اجرا مي كنند از سودش بسي بيشتر است.» (ص 11-12)