شهيد مطهري معرفی وبلاگ
لوگوی دوستان صفحات وبلاگ شهيد مطهري كه ساليان دراز در انديشه و تحقيق پيرامون وضع مسلمانان عصر حاضر كوشيده است، در حقيقت نگران از دست رفتن واپسين سرمايه هايي بوده است كه پديد آورنده تمدن بزرگ اسلامي است . در نگاه مطهري، بعد فرهنگي حركت باز گشت به خويشتن مسلمانان، بيش از بعد نظامي و سياسي آن - كه در كشور گشايي با ديگر فاتحان وجه اشتراك مي يابد - شايان اعتناست . چرا كه اسلام، مكتب حيات بخش است و فراتر از سلطه و سيطره بر منابع مادي، روشناي ذهن ها و فراخ ناي فضليت و عدالت و عزت بشري را مي طلبد . . . «اين مطلب جاي ترديد نيست كه مسلمين، دوران عظمت و افتخار اعجاب آوري را پشت سر گذاشته، نه از آن جهت كه در برهه اي از زمان حكمران جهان بوده اند و به قول مرحوم اديب الممالك فراهاني «از پادشاهان باج و از دريا امواج گرفته اند» ، زيرا جهان حكم رانان و فاتحان بسياري به خود ديده است كه چند صباحي به زور خود را بر ديگران تحميل كرده اند و طولي نكشيده كه مانند كف روي آب، محو و نابود شده اند بلكه از آن جهت كه نهضت و تحولي در پهنه گيتي به وجود آوردند و تمدني عظيم و با شكوه بنا كردند كه چندين قرن ادامه يافت و مشعل دار بشر بود، اكنون نيز يكي از حلقات درخشاني تمدن بشر به شمار مي رود و تاريخ تمدن به داشتن آن مي بالد . مسلمين چندين قرن در علوم و صنايع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالي اجتماعي بر همه جهانيان تفوق داشتند و ديگران از خرمن فيض آن ها توشه مي گرفتند . تمدن عظيم و حيرت انگيز جديد اروپايي كه چشم ها را خيره و عقل ها را حيران كرده است و امروز بر سراسر جهان سيطره دارد، به اقرار و اعتراف محققين بي غرض غربي، بيش از هر چيز ديگر از تمدن با شكوه اسلامي مايه گرفته است .» (6) استاد مطهري، به جاي ستايش هاي بي حاصل يا غفلت هاي زيان بار، در كنار تعليم معارف گران سنگ اسلامي، واقعيت تمدن مسلمانان را به تصوير مي كشد و ذهن را به تكاپو به منظور نجات از خود باختگي و اسارت بر مي انگيزد در همان روزگار، در آثار مذهبي تصويرهاي فخرآميز از دوران بالندگي و تاثير گذاري تمدن و فرهنگ اسلامي به دست داده مي شد، بي آن كه موقعيت كنوني اسلام در ميان مسلمانان بررسي گشته و چاره انديشي شود . شهيد مطهري اين گونه به تبليغ دين و فرهنگ و تاريخ ديني نمي پرداخت و يك سر در انديشه و دردمندي و ارايه نابساماني ها و راه كارهاي خروج اسلام از انزوا و خاموشي بود . «قدر مسلم اين است كه پديده اي درخشان و چراغي نور افشان به نام تمدن اسلامي قرن ها در جهان وجود داشته و سپس اين پديده نابود و اين چراغ خاموش شده است . امروز مسلمانان با مقايسه با بسياري از ملل جهان، و با مقايسه با گذشته پر افتخار خودشان در حال انحطاط و تاخر رقت باري به سر مي برند . طبعا اين پرسش پيش مي آيد كه چطور شد مسلمانان پس از آن همه پيش روي و ترقي در علوم و معارف و صنايع و نظامات به قهقرا برگشتند؟» (7) از دير باز در تبليغات استعماري كه پيش تر از زبان كليسا شنيده مي شد - اين گونه وانمود مي شد كه اسلام و قرآن، عامل انحطاط مسلمانان بوده وآنان ناگزير از روي كرد به مسيحيت يا مكتب هاي سياسي - اجتماعي امروزين اند . حال آن كه واقعيت ها به دست مي دهد كه حساب اسلام از حساب تمدن اسلامي جداست و هنوز اين آيين فراگير، توانمندي طرح حيات شايسته و بالنده و متناسب با شرايط عصر حاضر را دارد . حركت هاي فكري و خيزش هاي سياسي سده هاي اخير در جهان اسلام، آشكارا از حضور اسلام جوان و پويا و پاسخ گو به ضرورت هاي زندگي امروز حكايت دارد . خاموش شدن تمدن اسلامي يا تمدن مسلمانان را بايد در رابطه با حاكميت هاي خود كامه و غفلت زده جست و جو نمود، كه فقط دغدغه حفظ مصالح و منافع خود را داشته و دارند . مطهري، مصلحي است كه اسلام را در حيات و جنبش مي نگرد و نجات بخش مسلمانان را در سايه آموزه هاي آن ممكن مي شمارد .» با آن كه تمدن اسلامي نابود شده، اسلام به صورت نيرويي زنده و فعال و گسترش يابنده باقي مانده است و با نيرومندترين نيروهاي نو اجتماعي و انقلابي رقابت مي كند .» (8) آن چه سبب ساز انحطاط مسلمانان شده است، بي گمان برداشت هاي ناصواب از مفاهيم اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي اسلام است كه ذهنيت بيمار گونه اي را پديد آورده است، عوامل ديگر; استبداد داخلي و استعمار خارجي در همين بستر نامساعد رشد كرده و مانع پيشرفت اسلام و ترقي مسلمانان گشته است . مطهري در تحليل خود، ضرورت پژوهش در مقوله هاي زير را خاطر نشان مي سازد; اسلام و مقتضيات زمان; سرنوشت و قضا و قدر; تاثير معاد در ترقي يا انحطاط جامعه; شفاعت; انتظار فرج; سيستم اخلاقي اسلام; حكومت از نظر اسلام; قوانين جزايي اسلام; حقوق زن در اسلام، قوانين بين المللي اسلام; جعل و تحريف و وضع حديث; اختلافات شيعه و سني; جمود و اجتهاد ; فلسفه و تصوف; روحانيت ; فعاليت ها ي تخريبي اقليت ها در جهان اسلام; سقوط اندلس و استعمار، (9) تامل در اين عنوان هاي پژوهشي به دست مي دهد كه افزون بر بد زخمي هايي كه مسلمانان نسبت به اصول و مفاهيم عقيدتي خود داشته و از شناخت درست ناتوان مانده اند، در عمل نيز دچار تعصب و فرقه گرايي و تن آسايي شده اند . احيا گرايي اسلام در عصر حاضر، همچون شهيد مطهري در طي دوران مجاهدت هاي فرهنگي و تبليغي، از سويي در پيراستن اسلام كوشيده و از سويي ديگر سعي در تفاهم و تقريب ميان مسلمانان داشته اند و آنان را در جهت حماسه و حيات طيبه برانگيخته اند . كارنامه مسلمانان عصر حاضر نشان مي دهد كه آنان به رغم موانع ياد شده - كه گاه جنبه نظري و گاه عملي داشته است - تحرك هايي را آغازيده اند . استمرار آن همه، روشن بيني و گفت وگو پيرامون عوامل عقب ماندگي در عرصه هاي علمي و عملي را ضرورت انكارناپذير مي نماياند . چنان كه امروزه رسانه هاي تبليغي - فرهنگي در جهت تفكيك دين از سياست و انديشه و دانش و اقتصاد و تربيت كوشش مي كنند، در دهه هاي پيش از انقلاب اسلامي نيز ماترياليسم و سوسياليسم را مظهر ترقي خواهي تلقي مي نمودند . شهيد مطهري در تجزيه و تحليل سياست دين زدايي از جهان اسلام، از يك سو پيشينه مذهب در غرب و تعليم و تبليغ مذهبي كليسا را زمينه ساز آن همه مي داند و از ديگر سو، ناتواني هاي مسلمانان در ارايه اسلام به عنوان يك مكتب فراگير و تاثير گذار در اروپا و طبعا در جهان اسلام، نوعي ارتباط مصنوعي ميان ايمان به خدا و مشروع شمردن استبعدادها و اختناق ها از يك طرف، و ميان بي خدايي و حق حاكميت ملي و پيكار در راه كسب وحقوق از طرف ديگر برقرار شد اين ها موجب شد كه برخي مصلحان اجتماعي و داعيه داران، براي اين كه خود را در راه مبازرات اجتماعي يكسره از اين قيود آزاد كنند، از اساس منكر خدا و هر معني و مفهومي كه از فكر خدا منشعب شود گشتند و به سوي ماترياليسم رو آوردند . علت گرايش آن افراد به ماترياليسم، محاسن خود ماترياليسم نبود، بلكه مفاسدي بود كه در دستگاه هاي به اصطلاح مذهبي از جنبه هاي فكري و اخلاقي و عملي و اجتماعي پديد آمده بود . نمي خواهيم ادعا كنيم كه در حال حاضر ماترياليسم توانسته است تمام سنگرهاي انقلاب و نوجويي و نوسازي و پرخاش گري را از دست الهيون بگيرد . مخصوصا در جهان اسلام اين كليت به هيچ وجه صادق نيست، تاريخ نيم قرن اخير مبارزات ضد استعماري در سرزمين هاي اسلامي بهترين شاهد مدعا است .» (10) پي نوشت: 6) انسان و سرنوشت، مقدمه، ص شش . 7) همان، ص نه . 8) همان، ص يازده . 9) همان، ص بيست و تا بيست و دو . 10) علل گرايش به ماديگري، ص 160 - 159 . نظرات: (0) نظر موضوعات
X |