شهيد مطهري
معرفی وبلاگ
  • شهید مطهری، مرتضی مطهری، استاد شهید مطهری، استاد مرتضی مطهری، استاد شهید مرتضی مطهری، motahari ،morteza motahari
لوگوی دوستان
    شهید مطهری
    موسسه تبیان
صفحات وبلاگ

1. نامه خود به پدر بزرگوارش را با خطاب «روحى فداك» (جانم فداى تو باد) آغاز مي‏نمود.

2.(*استاد سه شب قبل از شهادت، پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم را در خواب مى‏بيند در حالى كه استاد در كنار امام خمينى ايستاده بودند. پيامبر پس از روبوسى با امام، استاد را در آغوش گرفته و لبهاى ايشان را مى‏بوسند.*)

 (ناقل اين خاطره كه همسر استاد هستند فرموده‏اند:) من گفتم: ان‏شاءاللّه پيامبر گفته‏هاى شما را تأييد كرده‏اند. و استاد فرمود: «مطمئنّم به زودى اتفاق مهمّى براى من رخ مى‏دهد.»

3. شاگرد يكى از عرفا دقيقاً همزمان با شهادت استاد (ساعت 11 شب) در خواب مى‏بيند قبرى را نشان مى‏دهند و مى‏گويند: زيارت كنيد. مى‏پرسد: قبر كيست؟ مى‏گويند: قبر آقاى مطهرى است. بعد ايشان را عروج مى‏دهند و به جاى وسيعى مى‏برند. در آنجا تخت نورانى‏اى را نشان مى‏دهند كه بسيار زيبا بوده و عده‏اى دورش مى‏گشته و صلوات مى‏فرستاده، مى‏گفتند: اين، جاى اولياءاللّه است. و در همين وقت آقاى مطهرى وارد شده، روى آن تخت مى‏نشيند و مى‏گويند: «از خدا يك مقام عالى مى‏خواستم، به من مقامى متعالى عنايت فرمود.»

4. استاد بارها به دانشجويان مى‏گفتند: «دانشگاه به منزله مسجد است. سعى كنيد بدون وضو وارد دانشگاه نشويد.» و خود نيز به يكى از دانشجويان گفته بودند: «من هيچ وقت بدون وضو وارد كلاس نمى‏شوم.»

5. حدود 45 سال پيش در اوّلين جلسه‏اى كه در كلاس درس نهج البلاغه استاد حاضر شدم، توصيه زيادى براى نماز شب كردند و متذكّر شدند كه يكديگر را در نماز شب دعا كنيم. بعد گفتند: «من از شما مى‏خواهم كه دعايى كه در حقّ من مى‏كنيد، اين باشد كه من با شهادت از دنيا بروم.»

6. بعد از آنكه من ايشان را در جريان امر مريضى كه در بيمارستان خوابيده و پدرش وضع مالى خوبى نداشت، قرار دادم، استاد به من پول دادند تا او را مرخّص كنم و فرمودند: «هر وقت از اين مريض‏ها ديدى، به من بگو.»

7. استاد بود كه متن خير مقدم بازگشت امام در 12 بهمن 57 را تهيه و قرائت نمود. استاد اين متن را اين‏گونه آغاز كرد: «جاءالحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقاً»، «اَلا انّ حزب اللّه هم الغالبون»

اى روح خدا و اى ابراهيم بت شكن اسلام و اى بنده پاكباز حق و اى جان عزيز ملت ايران! به عرض برسانم كه:

رواق منظر چشم من، آشيانه توست‏

كرم نما و قدم نه كه خانه، خانه توست‏

8. استاد در نوشته‏اى كه پس از شهادت در جيب لباس ايشان يافت شد، اين نكات را براى در ميان گذاردن با امام‏قدس سره ياد داشت كرده بودند: نماز جمعه - تشكيلات روحانيت و خطر حزب - مسأله امر به معروف و نهى از منكر - پيشنهاد حجاب استاندارد - تسهيلات ازدواج - تعليم فنون جنگى براى افراد 18 سال تا 40 سال و...

9. استاد خويشتن خويش را مرهون امام مى‏دانست، در اين رابطه مى‏نويسند:

«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصيتى ديگر يافتم. فكر كردم كه روح تشنه‏ام از اين شخصيت سيراب خواهد شد... درس اخلاقى كه به وسيله شخصيت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مى‏شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود، نه اخلاق به مفهوم خشك علمى، مرا سرمست مى‏كرد. بدون هيچ اغراق و مبالغه‏اى، اين درس مرا آنچنان به وجد مى‏آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديداً تحت تأثير آن مى‏يافتم. بخش مهمّى از شخصيت من در آن درس و سپس درسهاى ديگرى كه طى دوازده سال از استاد الهى‏ام فراگرفتم، انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مى‏دانم. راستى كه او روح قدس الهى بود...»

بارها مى‏گفتند: «من نسبت به امام، حالتى چون مولوى نسبت به شمس دارم. تأثير تعلّم در محضر ايشان زايدالوصف است.»

10.استاد در سال 1334 با دو تن از دوستان خويش قرار مى‏گذارند كه هريك ماهيانه مبلغى روى هم بگذارند تا بتوانند مؤسّسه‏اى فرهنگى تأسيس نمايند. مطابق اين قرار، آقاى طباطبائى 300 ريال، آقاى قائنى 1000 و استاد 150 ريال در ماه تعهّد كرده‏اند.

11.استاد وضعيت زندگى‏اش را در نامه‏اى خطاب به پدر خويش چنين توصيف كرده‏اند (تاريخ 5 / 7 / 44):

«خدا را شكر مى‏كنم در زندگى محتاج نيستم، روزى كفاف دارم، به سلامتى و بهداشت خودم و فرزندانم مى‏رسم، وظائف دينى خود را به لطف خدا انجام مى‏دهم، به كار تحصيل و تربيت فرزندانم رسيدگى مى‏كنم، من بر كار مسلّطم نه كار بر من. على‏الظّاهر در جريان زندگى مظالمى به گردنم نمى‏آيد، نانى كه مى‏خورم، نان كار و زحمت است، آبرو و احترامم محفوظ است.»

12. كتاب «داستان راستان» از سوى كميسيون ملّى يونسكو در ايران، برنده جايزه يونسكو شده است. (در سال 1344)

13.استاد شرط موافقت خويش با طبقه‏اى جديد - كه به تعبير ايشان در فرهنگ جديد غربى پرورش يافته و مطالعات و علايق اسلامى دارند - را (در سال 50) چنين مطرح نموده‏اند:

«اين طبقه مى‏توانند حلقه ارتباط فرهنگ غربى و فرهنگ اسلامى واقع شوند ولى مشروط به اين كه برنامه‏هايى كه به وسيله اين طبقه اجرا مى‏شود، تحت نظارت و كنترل دقيق افرادى باشد كه در فرهنگ اسلامى پرورش يافته‏اند و در علوم اسلامى تخصّص يافته‏اند. و اگر اين نظارت به طور دقيق و جدّى صورت نگيرد، زيان اين گونه افراد و برنامه‏هايى كه اجرا مى‏كنند، از سودش بسى بيشتر است.»

14. استاد از پدر خويش چنين ياد مى‏كنند:

«از وقتى يادم مى‏آيد، اين مرد بزرگ و شريف هيچ وقت نمى‏گذاشت و نمى‏گذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخير بيفتد. شام را سر شب مى‏خورد و سه ساعت از شب گذشته مى‏خوابد و حدّاقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده، بيدار مى‏شود و حدّاقل قرآنى كه تلاوت مى‏كند يك جزء است و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مى‏خواند... اينها دل را زنده مى‏كند.»

15. استاد طىّ نامه‏اى به فرزندش چنين توصيه مى‏نمايد:

«در انتخاب دوست و رفيق فوق العاده دقيق باش كه مارخوش خطّ و خال فراوان است، همچنين در مطالعه كتابهايى كه به دستت مى‏افتد... حتّى‏الامكان از تلاوت روزى يك حزب قرآن كه فقط پنج دقيقه طول مى‏كشد، مضايقه نكن و ثوابش را هديه روح مبارك حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بنما كه موجب بركت عمر و موفقيت است. ان‏شاءاللّه.»

16. استاد در مورد آزادى عقيده مى‏گفتند: «انقلاب اسلامى اگر بخواهد جلو آزادى عقيده را بگيرد، شكست مى‏خورد... البته فرق است ميان فكر و عقيده، عقيده ممكن است پايه فكرى داشته باشد و ممكن است چنين نباشد و مثلاً از آباء و اجداد رسيده باشد. عقيده‏اى كه پايه فكرى ندارد و از يك انديشه ناشى نشده است، نمى‏تواند آزاد باشد و به شدّت بايد با آن مبارزه كرد. مثل نحوست سيزده و خرافات و... خلاصه اينكه فريب و نيرنگ، قرآن و نهج البلاغه را وسيله قراردادن، آزاد نيست؛ ولى تفكّر، آزاد است و هركس بايد بتواند فكر خود را عرضه كند و در بازار افكار و انديشه‏هاى مختلف است كه ارزش تفكّر اسلامى آشكار مى‏شود.»

 



آمار وبلاگ
  • تعداد بازدید : 172858
  • تعداد نوشته ها : 228
  • تعداد نظرات : 15
  • X