شهيد مطهري
معرفی وبلاگ
  • شهید مطهری، مرتضی مطهری، استاد شهید مطهری، استاد مرتضی مطهری، استاد شهید مرتضی مطهری، motahari ،morteza motahari
لوگوی دوستان
    شهید مطهری
    موسسه تبیان
صفحات وبلاگ

دون شك وحدت اسلامي آرزوي همه مصلحان و دانشمندان روشنفكر اسلامي است و در اين راه تلاش ها كرده اند. آنچه در اين موضوع مهم است آن است كه اولاً مقصود از اتحاد اسلامي روشن باشد و هر كس مقصود خاصي نزد خود نداشته باشد، و ثانياً راه رسيدن به اتحاد اسلامي ارائه شود.

روشن است كه اكثر مشكلات جهان اسلام ناشي از تشتت و تفرقي است كه ميان ملل مسلمان وجود دارد و البته نقش استعمار خصوصاً استعمار پير انگليس را نبايد در پيدايش اين تفرقه ناديده گرفت، گرچه بي كفايتي و قدرت طلبي حكام كشورهاي اسلامي در طول قرون اخير را عامل دوم اين تفرقه بايد به شمار آورد، و سوء تدبير برخي علماي اهل سنت و تشيع را عامل سوم.

باري، براي رفع اين تفرقه و ايجاد اتحاد بايد اقدام كرد، چنانكه بزرگان دنياي اسلام از جهان تسنن و جهان تشيع، مانند علامه شيخ عبدالمجيد سليم و علامه شيخ محمود شلتوت، آيت الله بروجردي و امام خميني‌(ره) اقدامات اساسي و مؤثر انجام داده اند و ما بايد اين بنا را بر پايه هايي كه آنها بنيان نهاده‌اند بسازيم تا جهان اسلام عظمت و اقتدار از دست رفته خود را باز يابد.

 نگاهي به آثار استاد مطهري نشان مي‌دهد كه اين موضوع از موضوعات مورد توجه آن مصلح متفكر بوده است و نظرات مؤثري خصوصاً در اينكه مقصود از وحدت اسلامي چيست، ابراز داشته‌اند، و شايد نيمي از راه به همين وسيله يعني روشن شدن مفهوم «وحدت اسلامي» پيموده شود. اينك نگاهي داريم به آراء استاد در اين موضوع. در مقاله «الغدير و وحدت اسلامي» به قلم ايشان كه در يادنامه علامه اميني به چاپ رسيده است مي خوانيم:

  1. « مصلحان و دانشمندان روشنفكر اسلامي عصر ما، اتحاد و همبستگي ملل و فرق اسلامي را، خصوصاً در اوضاع و احوال كنوني كه دشمن از همه جوانب بدانها هجوم آورده و پيوسته با وسايل مختلف در پي توسعه اخلافات كهن و اختراع اخلافات نوين است، از ضروري ترين نيازهاي اسلامي مي‌دانند. اساساً چنانكه مي دانيم وحدت اسلامي و اخوت اسلامي، سخت مورد عنايت و اهتمام شارع مقدس اسلام بوده و از اهم مقاصد اسلام است. قرآن و سنت و تاريخ اسلام گواه آن مي باشد. مقصود از وحدت اسلامي چيست؟ آيا مقصود اين است‌: از ميان مذاهب اسلامي يكي انتخاب شود و ساير مذاهب كنار گذاشته شود؟ يا مقصود اين است كه مشتركات همه مذاهب گرفته شود، و مفترقات همه آنها كنار گذاشته شود، و مذهب جديدي بدين نحو اختراع شود كه عين هيچ يك از مذاهب موجود نباشد؟ يا اينكه وحدت اسلامي، به هيچ وجه ربطي به وحدت مذاهب ندارد، و مقصود از اتحاد مسلمين، اتحاد پيروان مذاهب مختلف، در عين اختلافات مذهبي، در برابر بيگانگان است؟
  2. مخالفين اتحاد مسلمين، براي اينكه از وحدت اسلامي، مفهومي غير منطقي و غير عملي بسازند، آن را به نام وحدت مذهبي توجيه مي كنند تا در قدم اول، با شكست مواجه گردد. بديهي است كه منظور علماي روشنفكر اسلامي از وحدت اسلامي، حصر مذاهب به يك مذهب، و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها كه نه معقول و منطقي است و نه مطلوب و عملي، نيست. منظور اين دانشمندان، متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان .

اين دانشمندان مي‌گويند مسلمين مايه وفاقهاي بسياري دارند كه مي‌تواند مبناي يك اتحاد محكم گردد. مسلمين همه خداي يگانه را مي‌پرستند و همه به نبوت رسول اكرم ايمان و اذعان دارند. كتاب همه قرآن و قبله همه كعبه است. با هم و مانند هم حج مي‌كنند و مانند هم نماز مي خوانند و مانند هم روزه مي گيرند و مانند هم تشكيل خانواده مي‌دهند و داد و ستد مي نمايند و كودكان خود را تربيت مي‌كنند و اموات خود را دفن مي نمايند و جز در اموري جزئي، در اين كارها با هم تفاوتي ندارند. مسلمين همه از يك نوع جهان‌بيني برخوردارند و يك فرهنگ مشترك دارند و در يك تمدن عظيم و باشكوه و سابقه دار شركت دارند. وحدت در جهان بيني، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بينش و منش، در معتقدات مذهبي، در پرستش ها و نيايش ها، در آداب و سنن اجتماعي خوب، مي تواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتي عظيم و هايل به وجود آورد كه قدرتهاي عظيم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمايند، خصوصاً اينكه در متن اسلام بر اين اصل تأكيد شده است. مسلمانان به نص صريح قرآن برادر يكديگرند و حقوق و تكاليف خاصي آنها را به يكديگر مربوط مي‌كند. با اين وضع چرا مسلمين از اين همه امكانات وسيع كه از بركت اسلام نصيبشان گشته استفاده نكنند؟

از نظر اين گروه از علماي اسلامي، هيچ ضرورتي ايجاب نمي كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامي، صلح و مصالحه و گذشتي در مورد اصول يا فروع مذهبي خود بنمايند. همچنانكه ايجاب نمي‌كند مسلمين درباره اصول و فروع اختلافي فيمابين، بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند. تنها چيزي كه وحدت اسلامي، از اين نظر، ايجاب مي‌كند، اين است كه مسلمين ـ براي اينكه احساسات كينه توزي در ميانشان پيدا نشود يا شعله ور نگردد ـ متانت را حفظ كنند، يكديگر را سب و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق يكديگر را مسخره نكنند، و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند. و در حقيقت ـ لااقل ـ حدودي را كه اسلام در دعوت غير مسلمان به اسلام، لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كننند: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن.»

براي برخي اين تصور پيش آمده كه مذاهبي كه تنها در فروع با يكديگر اختلاف دارند، مانند شافعي و حنفي، مي‌توانند با هم برادر باشند و با يكديگر در يك صف قرار گيرند، اما مذاهبي كه در اصول با يكديگر اختلاف نظر دارند به هيچ وجه نمي‌توانند با يكديگر برادر باشند. از نظر اين دسته، اصول مذهبي، مجموعه‌اي به هم پيوسته است و به اصطلاح اصوليون از نوع « اقل و اكثر ارتباطي » است، آسيب ديدن يكي عين آسيب ديدن همه است. عليهذا آنجا كه مثلاً اصل « امامت » آسيب مي پذيرد و قرباني مي شود، از نظر معتقدين به اين اصل، موضوع وحدت و اخوت منتفي است. و به همين دليل شيعه و سني به هيچ وجه نمي‌توانند دست يكديگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در يك جبهه قرار گيرند ، دشمن هر كه باشد.

گروه اول به اين گروه پاسخ مي دهند، مي‌گويند : دليلي ندارد ما اصول را در حكم يك مجموعه به هم پيوسته بشماريم و از اصل « يا همه يا هيچ » در اينجا پيروي كنيم . اينجا جاي قاعده « الميسور لايسقط بالمعسور » و « ما لايدرك كله لايترك كله » است. سيره و روش شخص اميرالمؤمنين علي عليه السلام براي ما بهترين و آموزنده ترين درسهاست. علي عليه السلام راه و روشي بسيار منطقي و معقول كه شايسته بزرگواري مانند او بود اتخاذ كرد.

او براي احقاق حق خود از هيچ كوششي خودداري نكرد، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احيا كند، اما هرگز از شعار « يا همه يا هيچ » پيروي نكرد. برعكس، اصل «ما لا يدرك كله لايترك كله» را مبناي كار خويش قرار داد.

علي در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد و قيام نكردنش اضطراري نبود، بلكه كاري حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بيم نداشت. چرا قيام نكرد؟ حداكثر اين بود كه كشته شود. كشته شدن در راه خدا منتهاي آرزوي او بود. او همواره در آرزوي شهادت بود و با آن از كودك به پستان مادر مأنوس‌تر بود. علي در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه مصلحت اسلام، در آن شرايط، ترك قيام و بلكه همگامي و همكاري است. خود كراراً به اين مطلب تصريح مي‌كند. در يكي از نامه هاي خود به مالك اشتر (نامه 62 از نامه‌هاي «نهج البلاغه» ) مي‌نويسد:

« من اول دست خود را پس كشيدم، تا ديدم گروهي از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودي دين محمد (ص) دعوت مي‌كنند. پس ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و مسلمين برنخيزم شكاف يا انهدامي در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن از فوت خلافت چند روزه بسي بيشتر است.

در شوراي شش نفري پس از تعيين و انتخاب عثمان به وسيله عبدالرحمان بن عوف، علي عليه السلام شكايت و هم آمادگي خود را براي همكاري اينچنين بيان كرد:

شما خود مي‌دانيد من از همه براي خلافت شايسته‌ترم، و حال به خدا قسم مادامي كه كار مسلمين رو به راه باشد و رقيبان من تنها به كنار زدن من قناعت كنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتي نخواهم كرد و تسليم خواهم بود.

اينها مي‌رساند كه علي اصل « يا همه يا هيچ » را در اين مورد محكوم مي‌دانسته است. نيازي نيست درباره روش و سيره علي عليه السلام در اين موضوع بيشتر بحث شود ، شواهد و دلائل تاريخي در اين زمينه فراوان است.»

همچنين استاد مطهري در مقدمه كتاب امامت و رهبري درباره مفهوم « اتحاد اسلامي» مي‌گويد: «مفهوم اتحاد اسلامي كه در صد سال اخير ميان علما و فضلاي مؤمن و روشنفكر اسلامي مطرح است اين نيست كه فرقه‌هاي اسلامي به خاطر اتحاد اسلامي از اصول اعتقادي و يا غير اعتقادي خود صرف‌نظر كنند و به اصطلاح مشتركات همه فرق را بگيرند و مختصات همه را كنار بگذارند. چه اين كار نه منطقي است و نه عملي.

چگونه ممكن است از پيروان يك مذهب تقاضا كرد كه به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمين، از فلان اصل اعتقادي يا عملي خود كه به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مي‌داند صرف نظر كند؟ در حكم اين است كه از او بخواهيم به نام اسلام از جزئي از اسلام چشم بپوشد.

پابند كردن مردمي به يك اصل مذهبي و يا دلسرد كردن آنها از آن، راههاي ديگر دارد و طبيعي ترين آنها منطق و برهان است. با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، نه توان قومي را به اصلي مؤمن ساخت و نه مي‌توان ايمان آنها را از آنها گرفت .

ما خود شيعه هستيم و افتخار پيروي اهل‌البيت عليهم السلام را داريم. كوچكترين چيزي حتي يك مستحب و يا مكروه كوچك را قابل مصالحه نمي‌دانيم. نه توقع كسي را در اين زمينه مي‌پذيريم و نه از ديگران انتظار داريم كه به نام مصلحت و به خاطر اتحاد اسلامي از يك اصل از اصول خود دست بردارند. آنچه ما انتظار و آرزو داريم اين است كه محيط حسن تفاهم به وجود آيد تا ما كه از خود اصول و فروع داريم، فقه و حديث و كلام و فلسفه و تفسير و ادبيات داريم بتوانيم كالاي خود را به عنوان بهترين كالا عرضه بداريم تا شيعه بيش از اين در حال انزوا بسر نبرد و بازارهاي مهم جهان اسلامي به روي كالاي نفيس معارف اسلامي شيعي بسته نباشد.

اخذ مشتركات اسلامي و طرد مختصات هر فرقه اي نوعي خرق اجماع مركّب است و محصول آن چيزي است كه قطعاً غير از اسلام واقعي است، زيرا بالاخره مختصات يكي ار فرق جزء متن اسلام است و اسلام مجرد از همه اين مشخصات و مميزات و مختصات وجود ندارد.

گذشته از همه اينها، طراحان فكر عالي اتحاد اسلامي كه در عصر ما مرحوم آيت الله العظمي بروجردي قدس‌الله سره در شيعه و علامه شيخ عبدالمجيد سليم و علامه شيخ محمود شلتوت در اهل تسنن در رأس آن قرار داشتند، چنان طرحي را در نظر نداشتند. آنچه آن بزرگان در نظر داشتند اين بود كه فرقه‌هاي اسلامي در عين اختلافاتي كه در كلام و فقه و غيره با هم دارند به واسطه مشتركات بيشتري كه در ميان آنها هست مي توانند در مقابل دشمنان خطرناك اسلام دست برادري بدهند و جبهه واحدي تشكيل دهند. اين بزرگان هرگز در صدد طرح وحدت مذهبي تحت عنوان وحدت اسلامي كه هيچ گاه عملي نيست نبودند.

در اصطلاحات معمولي عرف، فرق است ميان حزب واحد و جبهه واحد . وحدت حزبي ايجاب مي كند كه افراد از نظر فكر و ايدئولوژي و راه و روش و بالاخره همة خصوصيات فكري به استثناي مسائل شخصي يك رنگ و يك جهت باشند. اما معني وحدت جبهه اين است كه احزاب و دسته‌جات مختلف در عين اختلاف در مسلك و ايدئولوژي و راه و روش، به واسطة مشتركاتي كه ميان آها هست در مقابل دشمن مشترك در يك صف جبهه‌بندي كنند. و بديهي است كه صف واحد در برابر دشمن تشكيل دادن با اصرار در دفاع از مسلك خود و انتقاد از مسلكهاي برادر و اخوت ساير برادران هم‌جبهه به مسلك خود به هيچ وجه منافات ندارد.

آنچه مخصوصاً مرحوم آيت‌الله العظمي بروجردي بدان مي‌انديشيد اين بود كه زمينه را براي پخش و انتشار معارف اهل‌البيت در ميان برادران اهل سنت فراهم كند و معتقد بود كه اين كار جز با ايجاد حسن تفاهم امكان‌پذير نيست. توفيقي كه آن مرحوم در طبع برخي كتب فقهي شيعه در مصر به دست خود مصريان در اثر حسن تفاهمي كه به وجود آورده بود كسب كرد از مهمترين موفقيتهاي علماي شيعه است. جَزاهُ اللهُ عَنِ الاِسلامِ وَ المُسلِمينَ خَيْرَ الْجَزاء.

به هرحال طرفداري از تز «اتحاد اسلامي» ايجاب نمي كند كه در گفتن حقايق كوتاهي شود. آنچه نبايد صورت گيرد كارهايي است كه احساسات و تعصبات و كينه‌هاي مخالف را برمي‌انگيزد اما بحث علمي سروكارش با عقل و منطق است نه عواطف و احساسات.

خوشبختانه در عصر ما محققان بسياري در شيعه پيدا شده‌اند كه از همين روش پسنديده پيروي مي‌كنند. در رأس همة آنها علامة جليل آيت‌الله سيد شرف‌الدين عاملى، و علامة كبير آيت‌الله شيخ محمد حسين كاشف‌الغطاء و علامه بزرگوار آيت‌الله شيخ عبدالحسين اميني مؤلف كتاب شريف الغدير را بايد نام برد.

سيرة ‌متروك و فراموش‌شدة شخص مولاي متقيان علي عليه‌السلام، قولاً و عملاً، كه از تاريخ زندگي آن حضرت پيداست بهترين درس آموزنده در اين زمينه است.

علي عليه‌السلام از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري نكرد، با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامي را مانع آن قرار نداد. خطبه‌هاي فراواني در نهج‌البلاغه شاهد اين مدعاست. در عين حال اين تظلمها موجب نشد كه از صف جماعت مسلمين در مقابل بيگانگان خارج شود. در جمعه و جماعت شركت مي‌كرد، سهم خويش را از غنائم جنگي آن زمان دريافت مي‌كرد، از ارشاد خلفا دريغ نمي‌نمود، طرف شور قرار مي‌گرفت و ناصحانه نظر مي‌داد.

در جنگ مسلمين با ايرانيان كه خليفة وقت مايل است خودش شخصاً شركت نمايد علي پاسخ مي‌دهد: خير شركت نكن، زيرا تا تو در مدينه هستي دشمن فكر مي‌كند فرضاً سپاهِ ميدانِ جنگ را از بين ببرد از مركز مدد مي‌رسد ولي اگر شخصاً به ميدان نبرد بروي خواهند گفت: «هذا اَصْلُ الْعَرَبِ» ريشه و بن عرب اين است. نيروهاي خود را متمركز مي‌كنند تا تو را از بين ببرند و اگر تو را از بين ببرند با روحية قويتر به نبرد مسلمانان خواهند پرداخت.

علي در عمل نيز همين روش را دارد. از طرفي شخصاً هيچ پُستي را از هيچ يك از خلفا نمي‌پذيرد، نه فرماندهي جنگ و نه حكومت يك استان و نه امارة‌الحاج و نه يك چيز ديگر از اين قبيل را؛ زيرا قبول يكي از اين پستها به معني صرف‌نظر كردن او از حق مسلم خويش است و به عبارت ديگر كاري بيش از همكاري و همگامي و حفظ وحدت اسلامي است. اما در عين حال كه خود پُستي نمي‌پذيرفت مانع نزديكان و خويشاوندان و يارانش در قبول آن پستها نمي‌گشت، زيرا قبول آنها صرفاً همكاري و همگامي است و به هيچ وجه امضاي خلافت تلقي نمي‌شود.

سيرة‌ علي در اين زمينه خيلي دقيق است و نشانة متفاني بودن آن حضرت در راه هدفهاي اسلامي است. در حالي كه ديگران مي‌بريدند او وصل مي‌كرد، آنها پاره مي‌كردند و او مي‌دوخت.

ابوسفيان فرصت را مغتنم شمرد خواست از نارضايي او استفاده كند و انتقام خويش را به صورت خيرخواهي و احترام به وصيت پيغمبر به وسيلة وصيّ پيغمبر از پيغمبر بگيرد، اما قلب علي آگاهتر از اين بود كه گول ابوسفيانها را بخورد، دست رد بر سينه‌اش زد و او را از خود راند.

در هر زماني ابوسفيانها و حي بن اخطب‌ها در كارند. در عصر ما انگشت حي‌بن اخطب‌ها در بسياري از جريانات نمايان است. بر مسلمين و بالاخص شيعيان و مواليان علي عليه‌السلام است كه سيرت و سنت آن حضرت را در اين زمينه نصب العين خويش قرار دهند و فريب ابوسفيانها و حي‌بن اخطب‌ها را نخورند.»

با مفهومي كه از بيان استاد مطهري از «وحدت اسلامي» دريافتيم و آن اينكه مقصود از وحدت اسلامى، وحدت مذهبي فرقه‌هاي مختلف اسلامي نيست بلكه هر فرقه‌اي مي‌تواند و بايد بر اصول خود پافشاري كند و در عين حال براساس مشتركات فراوان با ساير فرقه‌ها با آنها متحد باشد و جبهة واحدي را در مقابل دشمنان اسلام پديد آورند، مي‌يابيم كه اتحاد اسلامي يك خيال و رؤياي غيرعملي نيست، اندكي تلاش و تيزهوشي در برابر نقشه‌هاي تفرقه‌افكني دشمن ما را به اين مقصود مي‌رساند. اميد است با تحقق كامل اين هدف مقدس، شاهد عظمت و اقتدار جهان اسلام باشيم

منابع مقاله: تابناك، دكتر علي مطهري




آمار وبلاگ
  • تعداد بازدید : 173105
  • تعداد نوشته ها : 228
  • تعداد نظرات : 15
  • X