شهيد مطهري معرفی وبلاگ
لوگوی دوستان صفحات وبلاگ استاد مطهري رحمه الله علاوه بر اينكه شديدا از گناه و كارهاي حرام و حتي مكروهات پرهيز مينمود، در مواردي كه احساس ميكرد كارش مورد رضايت الهي نباشد، آن را ترك ميكرد. داستان زير نشانگر اين روحيه استاد شهيد ميباشد. او در خاطرات خود ميگويد: «در ايام طلبگي - البته كمتر از جاهاي ديگر ولي خوب - اتفاق ميافتد كه انسان مينشيند در يك مجلس، عدهاي از اين آقا و آن آقا غيبت ميكنند. يك وقت هم ميبيني خود انسان گرفتار ميشود. خدا رحمت كند مرحوم آيت الله العظمي آقاي حجت رضوان الله عليه را، من يك دفعه در شرايطي قرار گرفتم و با اشخاصي محشور بودم كه اين مرد كه حق استادي به گردن من داشت و من سالها خدمت ايشان درس خوانده بودم و حتي در درس ايشان جايزه گرفتم، مورد غيبت واقع شد. يك وقت احساس كردم كه درست نيست. من چرا در يك چنين شرايطي قرار گرفتهام؟ ايشان در يك تابستاني به حضرت عبدالعظيم تشريف آورده بودند، يك روز بعد از ظهري رفتم درب خانه ايشان را زدم، گفتم: بگوييد فلاني هست. ايشان در اندرون بودند، اجازه دادند. يادم هست كه رفتم داخل، كلاهي به سر ايشان بود و بر بالشتي تكيه كرده بودند. (پيرمرد مريض بود، دو سال قبل از فوت ايشان بود). گفتم: آقا آمدهام يك مطلبي را به شما عرض كنم. فرمود: چيست؟ ! گفتم: من از شما غيبت كردهام ولي البته كم، اما غيبت نسبتا زيادي شنيدهام، و من از اين كار پشيمانم كه چرا در جلسهاي كه از شما غيبت ميكردند، حاضر شدم و شنيدم و چرا احيانا به دهان خودم هم غيبتشما آمد و من چون تصميم دارم كه ديگر هرگز غيبت نكنم و هرگز هم غيبتشما را از كسي استماع نكنم، آمدهام به خود شما عرض بكنم كه مرا ببخشيد، از من بگذريد. اين مرد با بزرگوارياي كه داشت، به من گفت: «غيبت كردن از امثال من دو جور است، يك وقتبه شكلي است كه اهانتبه اسلام است. يك وقت هم هست كه به شخص ما مربوط ميشود.» من دانستم كه مقصود ايشان چيست. گفتم: «نه، من چيزي نگفتم و جسارتي نكردم كه به اسلام توهين شود، هرچه بوده مربوط به شخص خودتان است.» گفت: «من گذشتم.» نظرات: (0) نظر موضوعات
X |