ايشان سه دليل عمده در اين جهت ذكر مي كنند كه عبارتند از:
۱- يكي از علل اين امر حوادثي بود كه در اوضاع اجتماعي مسلمين ، ابتدا به وسيله دستگاههاي خلافت پديد آمد ، و بعد دنبال شد ، ناهمواريها در زندگاني مسلمين به وجود آمد ، يك جامعه طبقاتي درست شدكه با منظور اسلام ابدا وفق نميدهد ، جامعه منقسم شد به يك طبقه فقير و بدبخت كه نان خود را به زحمت ميتوانست به دست آورد ، و يك طبقه مسرف و مبذر و مغرور كه نميدانست با آنچه در چنگال دارد چه بكند . وضع زندگي عمومي وقتي كه شكاف بردارد زمينه براي اجرا و عمل و توجه به اين دستورها باقي نميماند و بلكه عواملي پيدا ميشود كه اينگونه دستورها اجرا نگردد .
۲-علت اينكه دستورهاي اسلام درباب علم زمين خورد اين بود كه آنچه كه اسلام به حساب علم و تشويق عموم به تعليم و با سواد شدن و فضيلت علم گفته بود همه به حساب عالم و تشويق به احترام و دستبوسي و فضيلت عالم گذاشته شد ، مردم به جاي اينكه توجه پيدا كنند كه خودشان سواد پيدا كنند و تا حدي كه مقدور است خودشان و فرزندانشان با سواد و عالم شوند ، توجهشان معطوف شد به اينكه اجر و فضيلت را در احترام و خضوع نسبت به علماء كسب كنند.
۳-هر دسته و طبقه و صنفي از علماء اسلام ، محكم چسبيدهاند كه مقصود رسول اكرم (صلوات الله عليه)از آن علمي كه فرموده ” فريضه ” است همان علمي است كه ما داريم.(۱۰)
پس آن چه از اين گفتار براي ما حاصل مي شود اين است كه تنها راه يافتن تعالي علمي براي جامعه اسلامي مان عمل به احاديث و احياي اين مطلب در زندگي مسلمانان وجوامع آن هاست.از سوي ديگر از عوامل باز دارنده از اين دستور هم نبايد غافل بود و آن چه كه امروز از سه عامل ذكر شده هنوز هم باقي است سردر گمي در يافتن منظور اسلام از نوع علمي است كه بايد تحصيل شود و لذا شايسته است كه اين مطلب را به عنوان يكي از غايات اين مقاله بررسي نماييم.
پي نوشت:
۱۰ مرتضي مطهري، ده گفتار ص۱۷۳و۱۷۴