شهيد مطهري
معرفی وبلاگ
  • شهید مطهری، مرتضی مطهری، استاد شهید مطهری، استاد مرتضی مطهری، استاد شهید مرتضی مطهری، motahari ،morteza motahari
لوگوی دوستان
    شهید مطهری
    موسسه تبیان
صفحات وبلاگ
در انديشه آيت‌الله مطهري، آزادي بزرگ‌ترين و عالي‌ترين ارزش‌هاي انساني و مافوق ارزش‌هاي مادي است. انسان‌هايي كه بويي از انسانيت برده‌اند حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه در سخت‌ترين شرايط زندگي كنند ولي در اسارت ديگران و محكوم يكديگر نباشند.2 از آنجا كه گوهر انسان، ‌آزادي است و طبيعتي مختار و آزادانه دارد مي‌تواند سمت و سوي حركت خود را انتخاب كند. مطهري انسان را فرزند رشيد و بالغ طبيعت‌ مي‌داند كه نيازي به قيموميت ندارد. «آنچه ساير جانداران با نيروي غيرقابل سرپيچي غريزه انجام مي‌دهند او در محيط آزاد عقل و قوانين قراردادي انجام مي‌دهد.»3 مطهري ميان عقل‌گرايي و آزادي رابطه برقرار مي‌كند و بر اين باور است كه يكي از مسائلي كه باعث شده نبوت خاتمه يابد،‌ روند تكامل عقل آدمي است كه بشر را قادر ساخته با عقل خويش سره را از ناسره تشخيص دهد و راه خود را آزادانه انتخاب كند. به باور مطهري انسان موجودي مركب از عقل و نفس يا جان و تن است: محال است كه [انسان] بتواند در هر دو قسمت وجودي خود از بي‌نهايت درجه آزادي برخوردار باشد. رهايي هر يك از دو قسمت عالي و سافل وجود انسان،‌ مساوي است با محدود شدن قسمت ديگر.4 «از ديدگاه اسلام آزادي و دموكراسي بر اساس آن چيزي است كه تكامل انسان ايجاب مي‌كند. يعني آزادي،‌ حق ناشي از ميل افراد و تمايلات آنها و دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده،‌ حال آنكه اين واژه در قاموس غرب‌ (به) معناي حيوانات رها شده است».5 ديدگاه مطهري در مورد انسان، ديدگاه انديشوري است كه قائل به آزادي تمام و كمال آدمي است تا بتواند استعدادهايش را به فعاليت درآورد و ابتدا از آن در جهت كمال و پيشرفت استفاده كند. در انديشه او آدمي داراي خصلت‌ه
استاد شهيد سه گونه تعريف از عدالت به معناي: 1ـ مساوات 2ـ تساوي در مقابل قانون 3ـ رعايت توازن در اجتماع ارائه مي‏كند.(65) از نظر وي عدالت با آزادي نه تنها متعارض نيست بلكه متلائم است. از نظر وي، مدني بالطبع بودن انسان به معناي زندگي اجتماعي غريزي و جبري او نيست، بلكه منظور زندگي اجتماعي و قراردادي و انتخابي انسان‏ها است كه در پرتو آن استعدادها و قابليت‏هاي افراد با عقلانيت، اختيار و آزاديشان فعليت مي‏يابد. نكته مهم آن است كه نوع خدمت اجتماعي افراد و جايگاه آن‏ها به شكل غريزي و طبيعي و از پيش تعيين شده نيست و بستگي تام به عملكرد و تلاش و اختيار افراد در ميدان وسيع عمل و مسابقه اجتماعي دارد تا هر كس متناسب با ذوق و استعداد و لياقت و فعاليت خويش، مقام، شغل و كاري را جهت فعليّت بخشيدن به استعدادهايش انتخاب كند.(66) بنابراين، همه افراد بايد جهت استيفاي حقوق و تحقّق استعدادهايشان از فرصت برابر و آزاد براي شركت در مسابقه تحقّق استعدادها و عمل به تكاليف ضروري و شرعي برخوردار باشند و آزاد بدين معنا است كه مانع و خللي جهت شركت افراد در مسابقه وجود نداشته باشد و از سويي عدالت ايجاب مي‏كند از امكانات مساوي و برابر براي شركت در مسابقه برخوردار باشند. بديهي است همين عمل به تكاليف و وظايف و تحقّق هر چه بيشتر استعدادها در يك فضاي مسابقه عادلانه و مبتني بر مساوات، موجد حق است و افراد با انجام بيشتر و بهتر وظايف، از استحقاق و مقام بالاتري بنا به آيه «إنّ أكرمكم عِند اللّه‏ أتقاكم ...»(67) برخوردار خواهند شد و به آزادي واقعي بيشتري كه همان سعادت و رهايي از موانع و محدوديت‏هاي نفساني و طاغوتي است خواهند رسيد.(68) و شأن و مرتبه اجتماعي و منزلت درخور استحقاق خود مي‏يابند. استاد انكار نمي‏كند كه گاهي ممكن است ميان آزادي و مساوات [عدالت]، تعارض&
در نظر استاد شهيد، ميان تحصيل آزادي و فلسفه عبادت، رابطه مستقيم وجود دارد؛ زيرا هر تعلّقي ضد آزادي نيست و تعلق به خدا تعلق به خود و به عبارت بهتر، تعلق به خودِ كاملتر است و جز با تعلّق به خدا، آزادي پيدا نمي‏شود. پس آگاهي به خدا، مستلزم آگاهي بيشتر از خود است و انسان هر چه زيادتر در عبادت و خلوت باشد، بيشتر در ذكر خدا رود و توجهش به خدا بيشتر شود، آنگاه است كه نفس خود را بيشتر مي‏شناشد و آزادتر مي‏شود.(58) استاد با استناد به حكمت 237 نهج‏البلاغه، تبيين مي‏كند كه انسان حُرّ و آزاده در منطق علي عليه‏السلام ، حتي از رقيّت بهشت و جهنم هم آزاد است. عبادت مي‏كند نه مانند بندگان از ترس خدا، و نه به طمع بهشت همانند بازرگانان، بلكه عبادت او جهت سپاس و شكرگزاري است و اين عبادت احرار و آزادگان است؛(59) همچنانكه امام علي عليه‏السلام در وصيت‏نامه‏اش به امام حسن عليه‏السلام مي‏فرمايد: «بنده ديگري مباش، زيرا كه خداوند تو را آزاد آفريده است(60) ... و جان و روان خودت را گرامي بدار و از هر كار پست و از هر دنائت و پستي خود را محترم بدار».(61) استاد شهيد، رعايت تقوا را ـ كه مايه مصونيت است و نه محدوديت ـ عامل موافق و زمينه‏ساز كسب آزادي مي‏داند. او با استناد به نهج‏البلاغه، تقوا را نيروي مقدس و روحي مي‏داند كه منشأ كشش به سوي ارزش‏هاي معنوي و فوق حيواني و گريز از پستيها و آلودگيهاي مادي است. تقوا حالتي است كه به روح انسان شخصيت و قدرت مي‏دهد و آدمي را مسلّط بر خويشتن و مالك خود مي‏نمايد. در نهج‏البلاغه بر اين معني تأكيد شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجير و زندان و محدوديت. به باور استاد بسيارند كساني كه ميان مصونيت و محدوديت فرق نمي‏نهند و با نام آزادي و رهايي از قيد و بند، به خرابي حصار تقو
استاد در اصلي ‏ترين تعريف، مانند بسياري از متفكّران، آزادي را همان «عدم مانع» معنا مي‏كند: «آزادي لزوم عدم ايجاد مانع است(20) ... به اين معنا است كه عمل او از خواست و رضايت كامل و تصويب قوه تميز او سرچشمه مي‏گيرد و هيچ عاملي او را بر خلاف ميل و رغبت و رضا و تشخيص او، وادار نمي‏كند.»(21) مطهري آزادي را به دو گونه اساسي تقسيم مي‏كند: الف ـ آزادي حيواني؛ كه همان آزادي شهوات، هوي و هوسها و به عبارتي آزادي قوه غضبيه و قوه شهويه است. ب ـ آزادي انساني؛ كه واقعيتي مقدس است و منظور استعدادهاي برتر و بالاتر از استعدادهاي حيواني انسان است كه يا از مقوله عواطف و گرايش‏ها و تمايلات عالي انساني است و يا از مقوله ادراكها و دريافت‏ها و انديشه‏ها است كه منشأ آزاديهاي متعالي هستند.(22) از سويي استاد با عنايت به اينكه موانع را به اموري اطلاق مي‏كنند كه قواي ظاهري يا باطني فاعل انساني را محدود مي‏سازند(23) آزادي را بر حسب اين رادع و مانع‏ها به سه جبهه تقسيم مي‏كند: آزادي از محكوميت طبيعت، آزادي از محكوميت انسانهاي ديگر و آزادي از محكوميت انگيزه‏هاي دروني خود.(24) دو تقسيم‏بندي عمده ديگر از آزادي؛ يعني آزادي اجتماعي و آزادي معنوي نيز در آثار استاد چشمگير و تعاريف آنها به شرح زير است: الف ـ آزادي اجتماعي؛ يعني بشر در اجتماع، از ناحيه ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد، ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت يك زنداني در نياورند كه جلوي فعاليتش گرفته شود. ديگران او را استثمار و استعباد نكنند؛ يعني قواي فكري و جسمي او را در جهت منافع خودشان به كار نگيرند.(25) استاد بسياري از آزاديهاي سياسي و اجتماعي؛ مانند آزادي تفكر و آزادي بيان را در آزاديهاي اجتماعي جاي داده است. ب ـ آزادي معن
ابـراز آزادي بـه صورت آزادي اجتماعي, آزادي فردي, آزادي جنسي,تـشـكيل احزاب و راهپيمايي و بيان و اظهار آزادي در رسانه ها و مـطـبـوعـات, بـه صـورت مقاله, كتاب و سخنراني مطرح است. استاد دربـاره ابـراز آزادي دو نـكته مهم بيان كرده كه نوعي حد و مرز براي آزادي به شمار مي آيد. الف. آزادي بايد در مسير تكامل باشد. ب. آزادي بـيان به معناي عام آن به دور از فريب و گمراهي باشد. آزادي در مسير تكامل تـعريف كنندگان آزادي, در بيان خود, به حدود آزادي نيز پرداخته انـد و كـم تـر كـسـي است كه آزادي مطلق و بدون قيد را پذيرفته باشد. منتسكيو مي نويسد: [)آزادي] بـه انـجـام هـر كاري كه قانون اجازه داده)55 است, مي گـويـنـد. بـرابـر اين ديدگاه, آن گونه تلاشها و تكاپوهاي سياسي آزاد اسـت, كـه قانون مجاز بداند و در هر حركت و تلاشي كه برخلاف قـانـون بـاشـد, آزادي نـيست. اين نشانه اي روشن براي حد و مرز داشتن آزادي است. آيزايا برلين درباره آزادي مي گويد: (مـن آزادي را عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهاي انسان دانسته ام.)56 بـرابر اين نظر, آزادي فرد اهميت دارد و خواسته هاي وي كه بايد بـرآورده شـود. بـه طـور طبيعي قانون نيز در راستاي اين آرزوها تدوين مي شود. اسـتاد شهيد, آزادي را به نبود بازدارنده در راه رسيدن به كمال و تكامل و رشد و تعالي تعريف مي كند: (آزادي يعني نبودن مانع, نبودن جبر, نبودن هيچ قيدي در سر راه,پس آزادم و مي توانم راه كمال خودم را طي كنم.)57 انـسـان بـايـد آزاد بـاشد تا به رشد و تكامل برسد و اين رشد و تـكـامـل بـه سـه چيز نياز دارد: تربيت, امنيت و آزادي. از اين روي, در بيان آزادي مي گويد: [)آزادي] نـبـود مـانـع. انسانهاي آزاد, انسانهايي هستند كه با مـوانـعـي كـه در جـلـوي رشـد و تـكاملشان هست مبارزه مي كنند.انسانهايي هستند كه تن به وجود مانع نمي دهند.)58 بنابراين, كسي كه
اسـتـاد شـهـيـد مطهري, با باور به ارزش و اهميت و مقدس بودن و والايـي آزادي, آن را تنها ارزش نمي داند, به گونه اي كه اگر به خـطـر افتاد, بايد به دفاع از آن برخاست و ارزش ديگري در برابر آن وجود ندارد. استاد در كنار آن, روي ارزشهاي ديگري نيز انگشت مي گذارد كه بي تـوجـهـي بـه آنها شايسته نيست و به همان اندازه كه در راه حفظ آزادي بـايـد حـسـاسيت نشان داد, به آن ارزشها نيز بايد اهتمام ورزيد. اكنون به دو نمونه روشن در كلام ايشان اشاره مي شود.الـف. تـوحيد: معيار و تراز دفاع از آزادي و احترام به آن (حق)بـودن اسـت. يـعني چون آزادي حق است و از حقوق انساني, ارزش آن را دارد كـه انـسان به دفاع از آن برخيزد. دفاع از آزادي, دفاع از حقوق انسانيت است. (افـراد ديـگـر و ملتهاي ديگر نيز مي توانند, بلكه بايد به كمك آزادي بشتابند و به جنگ سلب آزادي و اختناق بروند.)49 اسـتـاد از ايـن قاعده و تراز استفاده مي كند و اين پرسش را به مـيـان مـي آورد كه آيا توحيد و يكتاپرستي از حقوق انساني است,يا از حقوق فردي: (بعضيها طوري نظر داده اند كه معني نظرشان اين است: توحيد, جزء حـقـوق عـمـومي انسانهاست. پس جنگيدن به خاطر توحيد مشروع است.چـون دفاع از حق انسانيت است. مثل جنگيدن براي آزادي ملتي ديگر است.)50 آن گاه نظر كساني كه توحيد و خداپرستي را از حقوق شخصي و سليقه اي مـي دانـنـد, مـانـنـد فـرنگيان و شماري از روشنفكران مردود دانـسته و بر حق عمومي بودن توحيد تاكيد و دفاع از آن را مشروع مي شمارد: (از نـظـر مـا, ديـن يعني صراط مستقيم, يعني راه راست بشري, بي تـفـاوت در مـسـاله دين بودن, يعني در راه راست بشريت بي تفاوت بـودن. مـا مي گوييم توحيد با سعادت بشري بستگي دارد, مربوط به سـلـيـقه شخصي نيست, مربوط به اين قوم و آن قوم نيست, پس حق با همان كساني است كه توحيد را جزء حقوق بشريت مي شمارند.)51 اسـتـاد بـر ايـن

آمار وبلاگ
  • تعداد بازدید : 173258
  • تعداد نوشته ها : 228
  • تعداد نظرات : 15
  • X