استاد اهميت اسلام به مسأله علم و علم آموزي را كم نظير مي دانند واهميت آن را در متن دستورات دين چنين بيان مي كنند: از قديمترين زماني كه كتب اسلامي تدوين شده در رديف ساير دستورهاي اسلامي ، از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر ، بابي هم تحت عنوان ” باب وجوب طلب العلم ” باز شده و علم به عنوان يكي از فرايض شناخته شده.(۳)
از طرفي اسلام تمام موانع و قيود براي علم آموزي را از سر راه طالب علم برداشته است شهيد با ذكر چهار حديث اين قيود و رفع آن ها را اينگونه بيان مي نمايند:
۱-«طلب العلم فريضه علي كل مسلم» ميفرمايد جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است ، هيچ استثنائي ندارد ، حتي از لحاظ زن و مرد هم استثنائي ندارد ، چون مسلم يعني مسلمان ، خواه مرد باشد و خواه زن ، به علاوه اينكه در بعضي از نقلهاي كتب شيعه كه در ” بحار الانوار ” نقل ميكند ، كلمه « و مسلمه » هم تصريح و اضافه شده. اين حديث ميفرمايد فريضه علم يك فريضه عمومي است ، اختصاص به طبقهاي يا صنفي يا جنسي ندارد . ممكن است يك چيز مثلا بر جوانان فرض باشد نه بر پيران ، بر حاكم فرض باشد و نه بر رعيت ، يا بر رعيت فرض باشد نه بر حاكم ، وظيفه مرد باشد نه وظيفه زن ، مانند جهاد و نماز جمعه كه فقط بر مردان فرض است ، بر زنان فرض نيست ، اما اين فريضه كه نامش فريضه علم است بر هر مسلماني فرض است و هيچگونه اختصاصي ندارد .
۲-«اطلبوا العلم من المهد الي اللحد». ممكن است فريضه و تكليفي از لحاظ زمان محدوديت داشته باشد و نشود در هر زماني به او پرداخت . مثلا روزههاي واجب وقت و زمانش معين است و آن ماه مبارك رمضان است ، و حتي نماز از لحاظ ساعت شبانه روز وقت معيني دارد و فقط در ساعات معين بايدانجام گيرد . حج واجب است اما در همه وقت نميشود آن را بجا آورد ، موسم معين دارد و آن ماه ذي الحجه است ، ولي فريضه علم محدود به هيچ وقت ، هيچ زمان و هيچ سن و سال نيست و اگر وقت روزه ، ماه رمضان و وقت حج ، ماه ذي الحجه و وقت نماز ظهر مثلا از ظهر تا نزديك غروب است ، وقت تحصيل علم از گهواره تا گور است .
۳-«اطلبواالعلم و لو بالصين». يعني علم را جستجو و تحصيل كنيد و به دست آورديد ولو در چين ، ولواينكه مستلزم اين باشد كه به دورترين نقاط جهان مانند چين سفر كنيد . ظاهرا علت اينكه نام
چين برده شده اينست كه در آنروز از چين به عنوان دورترين نقاط جهان كه مردم آنروزميتوانستند به آنجاها بروند نام برده ميشده ، و يا علت اينست كه در آن زمان چين به عنوان يك مهد علمي و صنعتي معروف بوده است .اين حديث ميگويد تحصيل علم ، جا و مكان معين ندارد. ممكن است يك تكليف و فريضه از لحاظ جا و مكان محدوديت داشته باشد ، نشود آن را درهمه جا انجام داد ، مثلا اعمال حج از لحاظ محل و مكان هم مقيد و محدود است . مسلمانان حتما بايد اعمال حج را در مكه ، در همان سرزميني كه توحيد و اسلام از آنجا طلوع كرد و به سايرجهانيان رسيد ، در اطراف خانهاي كه به دست ابراهيم و فرزند پاك نهادش بنا شد انجام يابد . مسلمانان نميتوانند با هم توافق كنند و نقطه ديگري را براي اعمال حج انتخاب كنند . پس اين تكليف از اين نظر محدوديت دارد ، اما در انجام فريضه علم هيچ نقطه معين در نظر گرفته نشده ، هر جا كه علم هست آنجا جاي تحصيل و به دست آوردن است ، ميخواهد مكه باشد يا مدينه ، مصر باشد يا شام يا عراق ، يا دورترين نقاط جهان ، ميخواهد در مشرق باشد يا مغرب .
۴-جملهاي از رسول اكرم ( ص ) روايت شده به اين عبارت : «الحكمة ضاله المؤمن يأخذها اينما وجدها»،يا به اين تعبير : « كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها »يعني حكمت گمشده مؤمن است ، و هر كس كه چيزي گم كرده آن را در هر نقطه كه پيدا كند معطل نميشود و برميدارد . در فرا گرفتن علم ، يگانه شرط اينست كه آن علم درست و صحيح و مطابق با واقع و حقيقت باشد ، شما به آن كسي كه علم و حكمت را از او فرا ميگيريد كار نداشته باشيد. اين احاديث ، قيد و محدوديت را درباب علم از لحاظ صرف ارتباط ، يعني از لحاظ كساني كه يك نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا ميگيرد برداشته است . زيرا ممكن است يك وظيفهاي از اين نظر محدود باشد . مثلا نماز جماعت را بايد به يك نفر اقتداء كرد ، اما شرط دارد ، شرطش اين است كه مسلمان باشد ، مؤمن باشد ، عادل باشد . اما در تعليم و تعلم هيچيك از اين شرطها منظور نشده.(۴)
آن چه در ذيل اين بحث(توصيه اسلام به علم) شايسته است به آن پرداخته شود منطق قرآن و سيره امامان معصوم (عليهم السلام) به عنوان دو ركن اصلي اسلام است.
۱-منطق قرآن:
منطق قرآن درباره علم به شكلي است كه قابل تخصيص و اختصاص نميباشد . قرآن علم را نور و جهل را ظلمت مي داند، مي فرمايد مطلقا نور بر ظلمت ترجيح دارد.
قرآن صريحا مسائلي را به عنوان موضوع مطالعه و تفكر پيشنهاد ميكند . اين موضوعات همانهاست كه نتيجه مطالعه آنها همين علوم طبيعي و رياضي و زيستي و تاريخي و غيره است كه امروز در دنيا ميبينيم.
قرآن كتابي است كه اولين مرتبه كه نازل شد سخن خود را با ” خواندن ” ، ” علم ” و ” كتابت ” آغاز كرد . وحي قرآن با تذكر اينها آغاز گشت.(۵)
و در جاي ديگر مي گويند:همين كه در نخستين آيات وحي مي فرمايد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ. الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم بهترين شاهد است بر عنايت فوق العاده اسلام به تعليم و تعلم.الذي علم بالقلم.قلم مظهر سواد ونوشتن است.
آيات ديگر:
هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ
وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا
آيه ديگر:
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا
پس در اين جهت كه اسلام به طور كلي دعوت به تعليم و تعلم كرده است،يعني هدف اسلام و جزء خواسته هاي اسلام عالم بودن امت اسلامي است بحثي نيست.(۶)
۲-سيره ائمه دين:
در اينجا نيز شهيد با استناد به تقرير وسيره امام كه براي شيعه حجت است موضع تاييدي اسلام نسبت به علم را ثابت مي كنند: از اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجري مسلمين با علوم جهان آشنا شدند و انواع علوم را از يونان و هند و ايران ترجمه كردند . و از طرفي ميدانيم ائمه اطهار از انتقاد و خرده گيري به كارهاي خلفا كوتاهي نمي كردند، كتابهاي ما پر است از اين انتقادها . اگر بنا بود كه نظر اسلام درباره علم نظر منفي و مخالف بود و علم خراب كننده و منهدم كننده دين ميبود ، ائمه اطهار اين عمل خلفا را كه دستگاه وسيعي از مترجمين و ناقلين به وجود آورده بودند و انواع كتب نجومي ، منطقي ، فلسفي ، طبي ، حيوان شناسي ، ادبي و تاريخي ترجمه شد انتقاد ميكردند ، همان طوري كه بعضي كارهاي ديگر
خلفا را شديدا مورد انتقاد قرار دادند.(۷)
بسيار شايسته است تا عملكرد مسلمين در مورد اين توصيه ها را بررسي كنيم چرا كه با بررسي آن مي توان علت قوت يافتن جامعه اسلامي را به دست آورد و در اين زمان به كار برد و همين طور با اين بررسي مي توانيم عواملي را كه مانع از بهرمندي اين دستور الهي است را بيابيم و در مقابله با اين خطري كه جامعه امروزي ما را هم تهديد مي كند هوشيار باشيم.
پي نوشت:
۳ مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص۲۵۷
۴ مرتضي مطهري، ده گفتار،صص۱۷۱-۱۶۸
۵ مرتضي مطهري، بيست گفتار،ص۲۶۱
۶ مرتضي مطهري، تعليم وتربيت در اسلام ص ۲۲و۲۳
۷ مرتضي مطهري، بيست گفتار،ص۲۶۰